شهید کمال الدین جان نثار



زمانی که به پاوه حمله شد عده ای از مردم زنجان جهت کمک رسانی به کردستان اعزام شدند که حاج کمال نیز یکی از همین افراد بود.
در سال ۵۸ با دستور تاریخی حضرت امام (ره) مبنی بر تشکیل نهاد انقلابی جهادسازندگی حاج کمال ا ز جمله افرادی بود که در تشکیل و سازماندهی جهاد زنجان پیش قدم شد و فعالیتهای چشمگیری نمود.
در سال ۵۹ با شروع جنگ تحمیلی در تاریخ ۳۱/۶/۵۹ حاج کمال صاحب اولین فرزند خود به نام ( محیط ) گردید و هنوز دو روز از تولد فرزندش نگذشته بود که یک گروه از برداران جهادی به عنوان کمک به برادران سپاه پاسداران منطقه قیدار رفتند و به مدت یک ماه در آن منطقه بودند که از اسلام و انقلاب اسلامی پاسداری می نمودند و پس از یک ماه به زنجان برگشته و به همراه اولین گروه بسیجیها که به جبهه اعزام شدند به جبهه سومار رفت و ۴۰ روز در آنجا بود.
در پاییز سال ۱۳۶۰ جهاد سازندگی زنجان پشتیبانی و مهندسی منطقه ی عملیاتی (میمک ) را به عهده گرفت و کاروانی از برادران جهاد به سرپرستی حاج کمال الدین جان نثار رهسپار ایلام گردید .
عملیاتها پشت سرهم انجام میشد و حاج کمال در تمام عملیاتها شرکت فعالانه ای داشت تا اینکه دستور بازسازی مناطق جنگ زده از طرف مسئولین صادر گردید و در این میان بازسازی مهران به استان زنجان سپرده شد.
حاج کمال دقیقا یکسال در منطقه دشت عباس بود و مسئولیت تدارکات ستاد بازسازی شهرهای خرم آباد ، یزد و ستادهای دیگری که در منطقه بودند را بر عهده داشت که در این میان عملیاتهای والفجر شروع شد و حاج کمال در والفجر مقدماتی شرکت داشت.
در عملیات محرم با توکل به خداوند متعال با ۹ نفر از جهادگران نگهداری و تثبیت یک محور را بر عهده گرفتند که این ماموریت را به نحو احسن  به انجام رسانیدند.
حاج کمال به عنوان مسئول پشتیبانی جنگ جهاد در سقز مشغول فعالیت بود و روز به روز چهره بارز حاج کمال برای همگان آشکار گردید تا اینکه او را به عنوان مسئول پشتیبانی جنگ جهاد استان زنجان انتخاب نمودند.
در همان روزها بود که عملیات خیبر طراحی و به مرحله اجرا درآمد.
در این عملیات اکیپ پشتیبانی و مهندسی جهاد زنجان از سقز به طرف منطقه خیبر حرکت نمود که پیروزیهای حاصل ازعملیات خیبر بر همگان روشن و آشکار است.
جاده سید الشهداء که به طول ۱۴ کیلومتر در دل باتلاق هورالهویزه تا جزایر مجنون کشیده شد توسط پشتیبانیهای جنگ جهاد چند استان بود که یکی از آنها پشتیبانی جنگ جهاد استان زنجان به سرپرستی حاج کمال بود که در طی اجرای این طرح حاج کمال از ناحیه سر زخمی گشت ولی به علت مسئولیت مهمش در قبال جنگ با همان سرباند پیچی شده در منطقه ماند و مشتاقانه فعالیت نمود.


 

سرسبزترین بهار جاوید
تو اى سبزترین بهار جاوید! اى نشان بى نشان‏ها! اى آیینه نور! اى راز سر به مهر! اى بیکران!
تو آن روز خروشیدى و امروز. باور نمیکنم که با آن همه خروش در خاک خفته ‏اى! اى که حضور دریایى تو در آسمان‏ها جارى‏تر از رودهاست! هنوز تپش امواج پرخروش غیرتت لرزه بر اندام دشمنان می‏افکند.
ما خفتگان در ساحلت غرقه به طوفانیم و تو چه آرام، در پهنه بیکرانت، حیرتمان را به نظاره نشسته‏ اى. چه زیباست قاب عکس خالى‏ات بر دیوار قلب‏مان. هنوز در صفحه صفحه تاریخ، تفسیر حدیث جاودانگیت را می‏نویسند و چه زیباست شعر دلتنگی هامان.


شهید جان نثار به تاریخ ۱۳۳۰/۱۲/۱هجری شمسی در شهر زنجان در یک خانواده متوسط دیده به جهان گشود در اوایل زندگی در دامان پر مهر ومحبت پدر و مادری فداکار زندگی را به خوبی سپری نمود و پس از چند سالی پدر بزرگوارش را از دست داد.
در این میان مسئولیت مادر فداکار او دو چندان شد.
هم می بایستی مسئولیت خویش را ادا میکرد و هم مسئولیت پدری را بر عهده می داشت .
زندگی با فراز و نشیب هایش سپری می شد حاج کمال در سن ۷ سالگی راهی مدرسه شد .
دوره ابتدایی را در دبستان هنر شهر زنجان به پایان رساند و دوران دبیرستان را نیز در زادگاهش گذراند و در رشته ریاضی موفق به اخذ دیپلم شد.
در طی دوران دبیرستان که حاج کمال بزرگ شده بود و احساس مسئولیت مینمود به خاطراینکه به خویش متکی باشد و سربار مادر مهربان و دلسوزش نشود تابستان را در داروخانه و دیگر مشاغل عمومی کار می کرد تا مخارج تحصیل خویش را تامین نماید.
پس از اتمام تحصیلات به خدمت سربازی رفت و بعد از اتمام سربازی به استخدام اداره دامپزشکی در آمد.
در آن ایام محل کارش  در تهران بود و این ایام مصادف بود با شروع مبارزات مخفی او که با عده ای از جوانان متدین و مبارز در تهران جلسات مخفی داشتند و این جلسات بیشتر جنبه خودسازی و خودآگاهی داشت.
بین سالهای ۵۴ تا ۵۶ در اداره کشاورزی تهران مشغول فعالیت بود و در سال ۵۶ در شهر زنجان به همراهی عده ای از برادران اقدام به اجرای نمایشنامه های مذهبی که از جمله آنها بلال بود نمود که در شرایط خفقان به طور مخفی برای افراد حق جو اجرا میشد و در زمان حکومت بختیار به طور علنی در سالن آموزش و پرورش به اجرا درآمد که در آن زمان به مدت ۱۰ روز به مرحله ی نمایش گذاشته شد.
در قبل از پیروزی انقلاب در تظاهراتها ، کارهای مشکل و خطرناک را بر عهده می گرفت از جمله آنها کشیدن مجروحین به پشت صحنه نبرد بود.
اولین اسلحه ای که در شبهای پیروزی انقلاب در شهر زنجان بیرون آورده شد به وسیله حاج کمال و عده ای از دوستان وی بود که در خیابانها و گذرگاهها به پاسداری می پرداختند.
در روزهای بیست و دوم و بیست و سوم بهمن سال ۵۷ به کمک برادران مبارز که در تهران درگیری را شروع نموده بودند شتافت و بعد از اینکه پیروزی نسبی در تهران حاکم شد به زنجان برگشت و مسئولیت حفاظت تلمبه خانه زنجان را با عده ای از برادران به عهده گرفتند به طوریکه شبها را در تلمبه خانه به پاسداری پرداخته و روزها به سرکار خویش یعنی اداره کشاورزی می رفت.
حاج کمال الدین پس از پیروزی انقلاب در اسفند ماه ۵۷ ازدواج نمود و این ازدواج به قدری ساده بود که می توان گفت با یک شب نشینی دوستانه هیچ فرقی نداشت.


باد می‏وزد و ساعات سرخ حماسه را در گوش درختان، نجوا می‏کند.

من، در باور خیس دریاچه ‏ها، پرواز آخرت را پلک می‏تکانم.

به نیزارهای خاموش دل می‏دهم.
ای بزرگ!

با ما که این‏چنین مچاله خویشتن مانده ‏ایم،

از وسعت روشن افق‏ های دور بگو و از صدای عشق،

تا به قله ‏های بلند رهایی بیندیشیم

و در رویای سپید ملکوت، دشت‏های شقایق ‏پوش وطن را،

دف ‏ن به شور آییم.
باورمان، چشمان آسمانی توست


بغض‏های حقیر ما،

روبه‏روی تصاویر گلگون شما سرریز می‏شود و راه را برای کلام می‏بندد؛

با شما شقایق‏هایم.

از شما چه باید گفت و چه باید نوشت؟
واژه ‏های خاکسترگونه ما، فقط بلدند روبه‏روی شما ضجه بزنند.

اما کاش می‏دانستند که یاد شما حرکت است؛

حرکتی برای بهبودی وضعِ «بودن»


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

خاطرات یک شلخته دگــمـه فاخته پلاس خدمات باغباني پیکاسو طرح فروش مکل بدنسازی اورجینال و اصلی وبلاگ دست نوشته های ویکی سرا روياي عشق وهــر